این حجاب نیست..!

غنچه باز شده بسته نخواهد شد، پر پر میشود...

این حجاب نیست..!

غنچه باز شده بسته نخواهد شد، پر پر میشود...

مشخصات بلاگ

ستر من از سلاله عشق من است...
این دست و پای بسته ی من نیست!
به زیر چادرم پرنده ای نهان است.
من آزادی را از ورای آزادگی ام رصد میکنم.
من خویشتنم را برای تو پنهان کرده ام...

یک مملکت اگر بخواهد خودش روی پای خودش بایستد، مستقل بشود در همه ابعاد، چاره ندارد جز اینکه این تفکر اینکه ما باید از خارج چیز وارد بکنیم، از کله‌اش بیرون بکند. مغزش توجه به این بکند که ما از خارج نباید وارد بکنیم، اگر یک چیزی نداریم از خارج برایمان نمی‌آورند... مغزهای اروپا و مغزهای ایران فرقی ندارد جز این معنی که آن‌ها آن طوری تربیت شده اند و خودشان را آن جوری درست کرده‌اند و ماها را این طوری تربیت کرده‌اند و ما را یک موجوداتی محملی بار آورده اند. خب تا کجا ما باید این را تحمل بکنیم که ما یک وجودات محملی هستیم و باید از ارباب‌ها یک چیزی به ما برسد و حتی نان و گوشت‌مان را آن ها بدهند. این باید یک آخری داشته باشد. نمی‌شود که انسان همیشه انگل باشد به غیر.

و عمده این است که ما باور کنیم که خودمان می‌توانیم...

1359/11/25

امام خمینی(ره)،صحیفه نور جلد14 ص78

 

پی نوشت:

هفت سین مان امسال "سیلی" هم دارد...

 

دارم لحظه ها را می‌شمارم برای آمدنت.

این روزها اگر چشمانم روی ویترین مغازه ای می‌ماند، یقین بدان پیِ "سیاه"ترین می‌گردد برایت..

تصویر ابرهای بی‌قرار پاییز و هوای دیوانه ای اش همیشه حالِ دلم را زیر و رو کرده است؛ دوست داشتنی‌ترین "بلاتکلیف" دنیاست آخر!

حالا که هر نفس م با شوق رسیدنت می‌آید و می‌رود، به مهر و آبان و آذر عاشق‌ترم...

این‌همه دلگیری دارد نوید "غم"ات را می‌دهد به دلم.

الهِ رازقم!

شاهد باش که درونم غوغاست برای قِرانی سهم بیشتر از مُحَرَم ارباب...

-

پی نوشت:

ریاضت سختی می‌کشم این روزها.

برای تو مینویسم حرام زاده!

برای تو که میدانم درازگوشان عالم به خلوص مخملین گوشهایت غبطه میخورند!

برای تو که میدانم عطش چشمان حریصت را فقط خون سیراب میکند!

با توام...سگ نگهبانِ شیطان بزرگ!

اینجا

پر است از علی اکبر و قاسم...

اینجا

بوی غیرت اباالفضلی، راه نفسهای کثیفت را میبُرَد...

اینجا

همه منتظر یک اشاره ی امیرند...

دست و پا بزن!

شیعه دارد عشق بازی میکند با جان کندنهایت!

-

پی نوشت:

سیل مظلومیت غزه و مردمان غریبش آخر با خود میبَرَد، بی خیال های اسلام آورده را!

مرگ بر اسرائیل

 

راست میگویند آنها که "هر زنی باید پشتش به یک مَـــــــــــــــــــــرد گرم باشد"...

مردها اصولا آدم های خاصی هستند. اینکه رسالت ات و نقش ات و و علاقه ات با انتظار آدمهای اطرافت یکی باشد، نکته ی جالبی ست.

تا دنیا بوده، مردها دوست داشته اند بهشان تکیه شود و زن ها دوست داشته اند تکیه کنند.

-

روز مرد که میشود حالم را نمی فهمم...

همیشه کنار آن شادی عیدانه، یک دلهره همیشگی دلم را شخم زده ست.

دلواپسی از آن روزی که سایه ی بلندش، چنگال ناملایمات را از سرم نگیرند...

خودش میداند که میدانم برایش آنی نبودم که باید!

و میدانم که میداند "دخترِ مغرورِ احساساتی اش" با تمام نالایقی هایش، با دنیا عوض نمیکند خنده های شیرینش را...

-

همیشه اونها دعا کردن برامون، یبارم ما.

برایش پیامک کردم:

نمیگم خوبی که شنیدنش تکراریه برات...

نمیگم برام عزیزی که خودت میدونیش..

میگم: بابا...دلم میخواد پاداش همه خوبیاتو یجا بگیری، با شهادت...

بابا

اسفند انگار ماهیت اش به عطرش ست...

بوی دود، بوی سوختن، بوی دور شدن آلایش و آلودگی!

اسفند بوی عید هم میدهد...

بوی نوروز، بوی بهار، بوی منطقه!

 

چقدر شباهت زیاد است بین حال ما و روزهای آخر سال!

سال دارد نفس های آخرش را میکشد و ما هم...

سال دارد لباس نو میپوشد و ما هم...

سال دارد یخ از تن آب میکند و ما هم...

-

دلم برای راه رفتن روی زمینی که با هر قدم دلم بریزد از اینکه "نکند  همین حالا خون شهیدی و جانبازی زیر پاهایم دارد لگد میشود و من بی خبرم..." بی تابی میکند.

دلم برای نفس کشیدن در هوای آدمهایی که خوب فهمیدند برای به آسمان رفتن، باید "به خود آمد" بی تابی میکند.

دلم برای دِلِستانِ خوزستان بی تابی میکند...

-

پی نوشت:

ـ هرسال شوق یکی برایم بیش از بقیه بود...فکه،فتح المبین، طلائیه، شلمچه، هویزه، معراج شهید محمودوند، شرهانی، نهرخین، اروند، خرمشهر...

امسال دلهره دارم اصلا یعنی میشود پایم به همان ایستگاه اول -پادگان شهید زین الدین- برسد؟!

ـ باز هم دستهای پُر رویی که میخواهد"پیرو" هم باشد، خالیست.

 

کلودیوس دوم، فرمانروای قاطع روم، معتقد بود سربازان مجرد نسبت به متاهلان، جنگجویان بهتری هستند. عقیده ای ماندگار که هنوز پس از گذشت قرن ها، در گروه های فشار چون مجاهدین خلق و پادگان اشرف عراق امروزی استوار است! با این منطقِ کلودیوس، ازدواج برای آدم های امپراطوری روم، میوه ممنوعه شد. والنتیوس، کشیش رومی تنها کسی بود که چشم بر بی رحمی فرمانروا بست و مخفیانه عقد سربازان با دختران محبوبشان را می خواند. خبر به حاکم رسید. دستور داد کشیش را زندانی کنند. اینبار نوبت عاشقی به خود والنتیوس رسید و عشق دختر زندانبان، تلخی اسارات زندان را برایش به احلی من العسل مبدل ساخت. نامه های زیادی برای او نگاشت که زیر امضای تمام آنها نوشته بود: از طرف ولنتاین تو...

مدتی بعد کشیش به جرمِ خلافِ رودخانه ی کلودیوس شنا کردن، اعدام شد و اولین کشته ی راه عشق لقب گرفت.

چهارده فوریه مصادف با 25 بهمن همان روزی است که مردم دنیا به احترام ولنتاین جشن میگیرند، مقام عشق را گرامی می دارند و به آنها که دوسشتان دارند هدیه می دهند.

هدیه مشهور این روز، شکلات است. شاید خاصیت عشق افزایی شکلات سیاه در این انتخاب بی تاثیر نباشد.

در ایتالیا و انگلیس مرسوم بوده زنان مجرد پیش از طلوع آفتابِ روز ولنتاین از خواب برخیزند و کنار پنجره اتاقشان بایستند تا مردی از مقابل پنجره عبور کند. معتقد بودند اولین مرد رویت شده در آن روز، کسی است که ظرف یکسال با او ازدواج میکنند.

در فرانسه پسران اسم معشوقه شان را روی آستین لباسشان می نگاشتند تا همه را از حس خود آگاه سازند. در ژاپن ماجرا کمی متفاوت است. این دخترانند که باید به مردان شکلات هدیه دهند. پرخرج ترین آدمها در این روز، زنان شاغلند؛ آنها باید به تمام مردان همکارشان شکلات تقدیم کنند.

از دیگر هدایای مرسوم روز عشق، کارت تبریک ولنتاین است. سالیانه بیش از یک میلیارد کارت تبریک با طراحی ویژه ولنتاین در سراسر جهان رد و بدل میشود. گل رز از دیگر هدایای مخصوص این روز است و هرساله بیش از 50 میلیون شاخه از شهبانوی گلها به همراه میلیونها جعبه شکلات برای هدیه به معشوق توسط عشاق خریداری میگردد.

قلب به علت آنکه مرکزیت احساسات عمیق و پرشور است، کیوپید، کودکی برهنه، فربه و بالدار با لبخندی شیطنت آمیز و کمان بدست به دلیل اعتقاد به آنکه اصابت یک تیر این کودک به قلب افراد او را فورا عاشق می کند، کبوتر به دلیل پاکی و وفادار بودنش، روبان قرمز به رسم زمان های قدیم که شوالیه ها هنگام عزیمت به جنگ، نوار یا روسری از معشوقه خود می گرفتند و به یادگار می بردند، از هدایا و نمادهای خاص روز ولنتاین هستند.

با رنگ باختن آداب و رسوم سنتی و واردات بی گمرک و بدون فیلتر فرهنگ، چند سالی است تب مد ولنتاینِ اروپایی، جوانان ایرانی را در خود میسوزاند. آنان از روزها قبل پول جیبی هایشان را پس انداز میکنند تا بتوانند هدیه شایسته ای برای محبوبشان بخرند. اعتراض بزرگترها در برابر خرج های سنگین جوانها در ولنتاین اثری ندارد و این دسته بر مرام ویکتور هوگو که می گفت: "چقدر عاقل اند آنها که در عشق احمق اند" استوارند. به نظر می رسد سهم دختران ایرانی در هدیه دادن، بیشتر از هدیه گرفتن است. "دخترها در عشق باورپذیرترند و در خرید دست به جیب تر از پسرانند. به همین جهت 80 درصد مشتری ها در ایام منتهی به ولنتاین دختران هستند." این را فروشنده ی مغازه ای که دکور فروشگاهش را هم با هدایای ویژه ولنتاین طراحی کرده میگوید.

البته که خرده ای نیست به این اینان! به قول آلبرت انیشتین‌:" در سقوط افراد در چاه عشق، قانون جاذبه اثری ندارد."

در مقابل جماعت ِعشق های کم قدمت، کم نیستند مردانی که در این روز به پاسداشت محبت بی دریغ و چندساله ی همسرشان، کرکره ی مطبخ منزل و بشور و بساب خانه را پایین میکشند و همسر را مهمان رستورانی میکنند و با هدیه ای خستگی را از تنش بدر میکنند.

 ایرانیان در بزرگداشت روز عشق، ید طولایی دارند. احساس دین این جماعت به محبوشان، به قرن ها پیش از میلاد بازمیگردد. در ایران باستان، پنجم اسفند هر سال در روزی که به سپندارمذگان یا اسفندارمذگان معروف بود، مقام عشق را پاس می داشتند. در سپندارمذگان زنان با محبت به شوهرانشان هدیه می دادند و مردان از زنان خود اطاعت میکردند. سپندارمذ لقب ملی زمین است. دامان پر مهر زن و زمین، زشت و زیبا را در خود آرام میدهد، با فروتنی به همه عشق می ورزند و برای این بذل و بخشش عاشقانه، رنگ و جنس و زبان و نوع مخلوق برایش تفاوتی نمیکند.

روز باستانی عشقِ ایرانیان زیر خروارها بی تفاوتی دارد خاک می خورَد و کماکان همان قریبِ غریب است.

سال ها دل طلب جام جم از ما میکرد / و انچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد... 

پی نوشت:

یادش بخیر کلاس یادداشت استاد طاهری...بنده ی خودشون کردن ماها رو.

  • حامی

"عزیزتر از همه برایم...

خودتان خوب میدانید عجیب گره کوری خورده بر دلی که گیر شماست

خوب میدانید با دنیا عوض نمیکنم هم"سایه" گی شما را

خوب میدانید به هربار "سلام"م به شما می بالم در دل...هر چقدر هم سقف معرفتش کوتاه باشد

خوب میدانید شب هایی که در صحن "امام رضا"یتان قدم میزنم، انگار دارم زندگی کردن را می بلعم

خوب میدانید که برای "ذره" ای از دعایتان در حق م، دیوانگی ها کرده ام

شما بهتر از هر کسی میدانید "نفس م میگیرد در هوایی که نفس هایتان نباشد..."

 

پی نوشت:

السلام علیک یا فاطمه المعصومه(س) اشفعی لنا فی الجنة...

چقدر دلگیر است این روزها، شهری که سندش شش دانگ بنام شماست، بانو...

 

 

فضا را که غبار میگیرد و دید را کم میکند و تشخیص صحیح و غلط و فرع و اصل را سخت، تنها آنهایی مسیر را می فهمند و به راهشان با قوت ادامه می دهند که کوله شان پر باشد از نورافکن و قطب نما و شاقول...

-
فرقی نمیکند اول اسمت "ندا آقاسلطان" باشد یا "امیرحسام ذوالعلی"!
این "بصیرت" است که تعیین میکند یکی به قتل برسد و یکی شهید شود...
 
پی نوشت:
رئیس جمهور اصرار دارد حواسمان را پرت آنور آبی ها کند، بکند! من نمی بخشم آنها را که با نان نظام بال گرفتند و با لگد، حیثیت اش را نشانه رفتند!
 
شهید بصیرت
  • حامی

آن روزی که شیپور جنگ نواخته شد، خیلی ها دو دستی چسبیدند به مال و زن و فرزندشان که نکند آبی در دلشان تکان بخورد و خونی از دماغشان بریزد!

خیلی ها هم داروندارشان را کف دست گرفتند و دور آسایش و دنیاپرستی خطی کشیدند به سرخی خونشان...
 
پی نوشت:
دیروز گیتی به احترام بسیجی های خمینی کمر خم کرد و امروز دنیا از آن اسلام میشود با بسیجی های خامنه ای!
 
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خیلی از آنها که منوالفکرند و رمز پیشرفت خود و جامعه شان را در مردانه شدن بانوانشان می بینند قطعا این روزها خوشحالند و در تصوراتشان ایران جهان سومی را با سرعت و شتابی اعجاب آور به سمت کشوری پیشرفته در حال اوج گیری می بینند...

 زن باید اجتماعی شود، باید از خانه خارج شود، باید دوشادوش مردان کار کند، باید دستش در جیب خودش برود و مستقل شود، اصلا باید "مَرد" شود تا خودش را اثبات کند به کسانی که ریز می بینندش!

و مردش خرسند از اینکه شریک زندگی اش دارد در این وانفسای مخارج زندگی، باری از دوش او کم میکند!

کاش این وسط کسی بپرسد تکلیف مادری "مادر" را چه کسی بدوش میکشد؟

کسی بپرسد پس کِی قرار است خانه آرامش بگیرد از گرمای وجود منبع محبت خانواده؟

کسی بپرسد تکلیف مردانی که فقط روز اول همکار تو هستند، و از فردا هر روز صمیمی تر از دیروز میشوند، و یک روزی می نشینی و مقایسه شان میکنی با همسرت و مثل خیلی از دوستانت به این نتیجه میرسی که زود تصمیم گرفته ای و حتی پشیمان هم میشوی از انتخابش، چیست؟ و تکلیف احساسی که بین "تو و او" شاید سرد شود...!

کسی بپرسد آن لطافت و گل گونگی و ظرافت روحت کجا می رود و جایش را به چه می دهد و آیا اصلا بنای برگشتن دارد؟

کسی بپرسد شغلت، شأن زنانه ات را روی سرت نگه می دارد یا زیر پاهایت لِه میکند؟

کسی بپرسد بخاطر شاغل بودن تو، کدام جوان مجبور است خیابانهای شهر را متر کند و کماکان سرش به دخترکان همکلاسی و موبایل آپدیتش از موسیقی و تصاویر مزخرف و نشستن پای وبگردی(بخوانید ولگردی) و ...گرم باشد و وقتی ازش می پرسند تا کی قرار است عذب بمانی، تمام بی همتی هایش را بیندازد گردن شغلی که ندارد و درآمدی که ندارد و پولی که ندارد!

تو خوب میدانی که دنیای غرب با آن همه دبدبه و کبکبه اش وقتی با این سوالها مواجه میشود ترجیح میدهد سوتِ بلبلی بزند و سرش را با حرفه ی شوم " زن فروشی" تنوری کند!

با توأم بانو!

زن مسلمان ایرانی...

اجتماعی باش اما اشتباهی نباش!

 

پی نوشت:

- یادم نرود هر لحظه خدا را بخاطر زن بودنم، حیا داشتنم، و مهمتر مسلمان بودنم شکر کنم!

- روح حضرت روح الله(ره) شاد؛ خوب دانست این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته...

- تا زمانی که اسوه ای چون زینب کبری(س) را دارم نمی پذیرم از کسی که بگوید: اسلام با اجتماعی و موثر بودن "زن" مخالف است!