تا داریمِش، شُکر!
جمعه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۲، ۰۴:۲۶ ب.ظ
اومده بود اونجا که پاسپورتشو تمدید کنه...
میگفت: هیچ جا سرزمین مادریِ آدم نمیشه ولی ما مجبور شدیم تَرکش کنیم.
میگفت: سه سال پیش تو شهر خودمون، برادر طلبه م از خونه رفت بیرون و تا یک ماه بعد ازش هیچ خبری نداشتیم.
میگفت: بعد 30 روز جنازه ی مُثله شده ش رو پشت کوهها پیدا کردن برامون...
میگفت: آمریکایی ها اومدن که کشورمونو "أمن" کنن ولی کاری کردن که همون اندک امنیتمونم از دست دادیم!
میگفت: آدم گرسنه باشه ولی ناموسش امنیت داشته باشه.
میگفت: قَدر بدونید...
-
پی نوشت:
الهی شکر...